کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

جمعه ای پر خاطره برای کسرا

روز جمعه 28 شهریور ماه بود که کسرا برای دیدن برنامه جمعه به جمعه تلوزیون از نزدیک به تالار ابوریحان دانشگاه دعوت شده بود البته ناگفته نمونه که این جشن را به خاطر دانش آموزان ممتاز برپا کرده بودند و کسرا هم از این جشن بی نسیب نموند .با اینکه خیلی از خونواده ها به این جشن نیامده بودند ولی هردو درب ورودی تالار مملو از جمعیت بود و کسانیکه کارت داشتند زودتر وارد سالن میشدند وقتی وارد سالن پائین شدیم از بستنی کاله بستنی گرفتیم بعدش هم شرکت کاله عکس تبلیغاتی  از کسرا در حال خوردن بستنی گرفت و تا بستنیش تموم نشد اجازه ورود به سالن نمایش را ندادند وقتی وارد سالن شدیم عکاس سالن هم از حالتهای نشس...
31 شهريور 1393

مهمانان و هدیه برای کسرا

پنجشنبه گذشته بو.د که خاله بزرگ کسرا با بچه هاش خونه ما دعوت بودند. و کسزا هم واسه دیدنشون لحظه شماری میکرد و همش میگفت چند ساعت دیگه مونده تا بیان .ساعت 5 بود که کسرا و باباش رفتن نونوایی که خاله و بچه هاش رسیدند و همه سراغش را میگرفتند.   خاله احترام و بچه هاش  زحمت کشیده بودند و واسه خونه جدیدمون کادو آورده بودند مریم جون یک کادو واسه کسرا اورده بود و منتظر کسرا بود تا  بیادو اونو باز کنه. وقتی کسرا  به خونه رسید و کادوش را گرفت خیلی خوشحال شد چو ن دوروز پیش از پدرش خواهش کرده بود که اونو بخره و اون کادو قمقمه بود. و بعد از باز کردن کادو کلی از مریم جون تشکر کرد...
30 شهريور 1393

مسافر سر زده و ماجرای یخ

چند روز پیش دایی مجتبیبا خونمون تماس گرفت و آدرس خونه جدیدوگرفت به خونه ما بیان ولی تا پیدا کردن آدرس کمی دیرتر به خونمون رسیدندو ما تو خونه یخ نداشتیم و این به خاطر کسرا بودچون به علت استفاده زیاد از قسمت یخ سازساید را قطع کرده بودمتو همین فاصله من ظرفی به کسرا دادم و گفتم که از واحد بالاییمون مقداری یخ بگیره اونهم گوش کرد و چون بچه فرزیه سریعا یخ را تا قبل از ورود مهمونها بهم رسوند .وقتی مهمونها رسیدند و احوالپرسی تموم شد و شربتش را نوش جون کرد یکمرتبه دیدم سراسیمه طرف درب ورودی میره خیلی آروم بهش گفتم کجا میری گفت میرم پارکینگ .گفتم زود برگرد زشته که پیش مهمونها بیرون باشیگفت باشه مامان زود برمیگردم .ما مشغ...
29 شهريور 1393

کسرا سوار برتانک ضد هوایی

جند وقت پیش بود که برای خرید  به بیرون رفتیم وچون تعطیلات بود خدا راشکر از ترافیک خبری نبود به همین دلیل هرجا که دوست داشتیم  میشد ماشینو نگه داریم و گشتی   بزنیم  .من تو ماشین یک تانک  ضد هوایی دیدیم و به کسرا گفتم میخوای سوار ضد هوایی بشی اونهم که عاشق این وسایله سریع از ماشین پیاده شد و رفت پشت ضد هوایی ایستاد.   وقتی بهش گفتم  که هواپیماهای دشمن به شهرها حمله میکردند و روی سر مردم بمب میریختند و ما با این ضد هوایی ها  هواپیمای دشمن را سرنگون میکردیم خیلی خوشحالی کرد وگفت اگه هر هواپیمای دشمنی بخواد تو آسمون ایرانمون بیاد من با همین ضد هوایی حسا...
25 شهريور 1393

محل کار من و شیطنتهای کسرا

اردیبهشت ماه امثال بود که تو کارم جابجایی داشتم و به همین خاطر کسرا هم دوستان جدیدی واسه خودش پیدا کرد پسر یزرگ مرجان ازکسرا یکسال بزرگتره   و پسر مارینا هم که مدرسه ای هستش و جند سال بزرگتره . اونها با کوچیکتر بودن کسرا مشکلی ندارند و کسرا خیلی باهاشون صمیمی شده و یک ثانیه تو اتاق من بند نمیشه یا پیش آرتین طبقه بالاست که با اسانسور به طبقات بالا میره یا با مانی تو طبقه پائین در حال بازی با کامپیوتره وقتی هم که پیش دوستاش میره اونها را هم توی اتاقم دعوت میکنه و من باید کامپیوترم را در اختیارش بذارم تازه بهم میگه مامان بذار در را ببندم تا بتونم کارتون را با دراز کشیدن روی میزت    ببین...
17 شهريور 1393

عذر خواهی از دوستان وایبری

چند روزیه که کسرا پیامهایی به شکل کارتونی واسه دوستانم میفرسته یکبار که برای بیرون رفتن از خونه آماده میشدم  هرچه دنبال گوشیم  گشتم پیداش نکردم مطمئن بودم کسرا برداشته و یکجایی نشسته و مشغول بازیه چند ثانیه بعد کسرا با موبایلم رویت شد که زیر تختش مشغول  بازی بود. وقتی صداش کردم و معترض شدم چرا گوشیمو برداشتی گفت دوست دارم با گوشی بازی کنم دیدم که تو وایبره ولی اهمیت ندادم و چون خیلی عجله داشتم زود از خونه بیرون زدم . وقتی به خونه برگشتم دیدم که دوستان پیام گذاشتن  که چرا این شکلک ها  را  فرستادی    تاز ه فهمیدم کسرا خان واسه بیشتر دوستام و حتی گروه شکلک فرستاده بود. &n...
15 شهريور 1393

خطرهایی که کسرا را تهدید میکنه

از وقتی که به خونه جدید اومدیم تا در آپارتمان وا شه کسرا یا تو راهروی  بالا لب پنجرست یا با هلیا تو پارکینگ خونست یا دم تابلو برق در حال دست زدن به کنتور و تابلو برقه . اونموقعی  هم که شاه محمد طبقه زیر پارکینگ تو خونش بود یکسر دوست داشت بره تو اتاق سریداری از وقتی هم که منع رفت آمد به جاهای ذکر شده راداره فقط به خونه هلیا میره وقتی هم که تو خونست و در ورودی قفله کنار پنجره از اتاق خودش طرف پاسیو  با هلیا گفتگو داره و چون طبقه دوم هستیم خطر سقوط هست که البته به خاطر اینکه نتونه در پنجره اتاقش را به خونه هلیا باز کنه قرار شد ه   تختش را از کنار پنجره تغییر بدم و از مامان هلیا خواه...
10 شهريور 1393

کسرا و سفر

قبل از پایان تعطیلات  به مسافرت چند روزه ، خونه خاله  و دایی کسرا   و به شهمیرزاد رفتیم خاله جمیله هم بی صبرانه منتظر دیدن کسرا بود.بچه هاش هم از دیدن کسرا خیلی خوشحال شدند  چند روزی پیش اونها موندیم و به شهمیرزاد  خونه ییلاقی  دایی مجتبی رفتیم کسرا واسه داییش   آبیاری میکرد و هم باغچه های دایی را لگد میکرد و هم میوه های نارس را می چید . و در آخر هم   به فواره داییش گیر داده بود که اینو میخام با خودم ببرم تا باغچه هامونو باهاش آبیاری کنم و من با هزار ترفند  سرش را گرم کردم که فواره های گردون را پس بگیرم. از اونجا به خونه ...
8 شهريور 1393
1